« خواهش »

شیر مادر , بوی ادکلن می داد

دست پدر بوی عرق

( گفتم بچه ام , نمی فهمم )

نان , بوی نفت می داد

زندگی , بوی گند

( گفتم جوانم نمی فهمم )

حالا که بازنشسته شده ام

هر چیز , بوی هر چیزی می دهد , بدهد

فقط پارک , بوی گورستان

و شانه تخم مرغ , بوی کتاب ندهد !

 

« اکبر اکسیر »


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، مطالب و داستان های خنده دار ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 17 ارديبهشت 1394برچسب:عرق,ادکلن,طنز ادبی,اکبر اکسیر,شیر مادر,کتاب,پارک,, | 18:28 | Morteza |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد